دورکیم و تفکرات اش را بیشتر بشناسید
دورکیم یکی از مهمترین جامعهشناسان کلاسیک و به لحاظ دقت علمی و تاثیر در جریان اصلی جامعهشناسی و به جا گذاشتن سنت خاص خود، شاید مهمترین آنها باشد.
وبسایت باشگاه اندیشه: دورکیم یکی از مهمترین جامعهشناسان کلاسیک و به لحاظ دقت علمی و تاثیر در جریان اصلی جامعهشناسی و به جا گذاشتن سنت خاص خود، شاید مهمترین آنها باشد. در این مقاله سعی میشود که ضمن اشاره به زندگی دورکیم و زمینهی فکری و هستیشناسی او، به تعریف او از جامعه، انسان و جامعهشناسی پرداخته شود. سپس مهمترین افکار و نظریههای او که در چارچوب جامعهشناسی قرار میگیرند، معرفی شود.
مقدمه
جامعهشناسی را باید با دورکیم آغاز کرد. دورکیم یکی از سه جامعهشناس مهم کلاسیک (به همراه مارکس و وبر) است و به لحاظ تاثیری که بر جریان اصلی جامعهشناسی گذاشت از آن دو نفر دیگر مهمتر است. نزد دورکیم اصلاحطلبی به عنوان یک هدف و جامعهشناسی به عنوان یک ابزار پیوندی وثیق با هم دارند. به همین دلیل نباید هرگز جامعهشناسی دورکیم را جدا از اهداف که از آن انتظار داشته، مطالعه کرد. دورکیم با جامعهشناسی خود چارچوبی فراهم کرده است که اهداف و انگیزههای خود را از طریق آن پیگیری کرده است. بوگله میگوید: «مطالعات دورکیم همگی، مستقیم یا نامستقیم، به جامعهشناسی اخلاقیات مربوط میشود. او نظری باقی نماند و نتیجهگیریهای عملی، و ارائه طرقی برای عمل اجتماعی، بلندپروازیهای عالی او را تشکیل میداد. برای وصول به این مقصود، هیچ راه دیگری جز دانش تحصلی در برابر دیدگان او پیدا نبود.» (دورکیم؛ 1360)
آنچه به نوشتههای دورکیم قدرت فکری میبخشد، حملهی مداوم اوست به چند مسئله محدود؛ مسایلی که ذهن او در سراسر دورهی حیات فکریش به آنها مشغول بود. اول تلاش او برای بنیانگذاری جامعهشناسی بر پایهی تجربی بود. به نظر دورکیم، کندورسه، منتسکیو و کنت، برای تحقق واقعی این طرح چندان که باید گریبان خود را از چنگ فلسفهی تاریخ رها نکردند. (گیدنز؛ 8) زمانی که کنت، جامعهشناسی را وضع کرد، امیل دورکیم بود که پایههایی به جامعهشناسی بخشید که آن را با اندیشه خود، ساخته بود و این حوزه دارای موضوع علمی متفاوت از رشتههای علمی موجود بود. به این ترتیب برای مثال هنگامی که روانشناسی درگیر مطالعهی عوامل روانشناختی بود، دورکیم ایدهی واقعیت اجتماعی را برای تمایز موضوع جامعهشناسی از روانشناسی رواج دارد.
دورکیم؛ وجدان همیشه جامعه شناسی
زمانی که روانشناسی به مطالعه عوامل درونی فرد میپرداخت، جامعهشناسی قرار بود عواملی را مطالعه کند که نسبت به افراد، خارجی و همچنین اجباری بودند. این نوع نگرش جامعهشناسی را کانون ارتباط با پدیدههای جمعی مانند گروهها، جوامع و فرهنگ قرار داد. به این ترتیب اندیشه دورکیم در جامعهشناسی در مرحلهای منجر به کانونی بودن فعلی آن در ارتباط با چنین پدیدههای جمعی شد. (ریتزر؛ 1374: 44) دورکیم عنوان میکند که «جامعهشناسی به هیچ علم دیگری پیوسته نیست بلکه خود علمی ممتاز و مستقل است و احساس اینکه واقعیت اجتماعی جنبه خاصی دارد چنان برای جامعهشناسی ضروری است که تنها معارفی که بالاخص بر جامعهشناسی مبتنی باشد میتواند او را برای فهم واقعیتهای اجتماعی مهیا سازد.» (دورکیم؛ 1368: 173)
سیف الدین سلیمي