3-1 بخش نخست: زندگي نامه آيت الله محسني
3-1-1 زندگينامه دستنوشته
اينجانب محمد آصف محسني فرزند حاج ميرزا محسن، فرزند محمد محسن، در برج ثور (ارديبهشت) 1314 هجري شمسي در قندهار در محله علي زايي به دنيا آمدم. تعليمات ابتدايي را همانجا ديده ام بعداً به پيروي از شغل پدر و جدم در يکي از دواير رسمي وظيفه اي بدست آوردم ولي کارمندي رسمي مخالف ذوق من بود. پس از اصرار زياد و اعتصاب غذاي شبانه، پدر را راضي کردم که درس ديني بخوانم. در سال 1331 کارم را در اتاق تجارت بهعلت علاقه به تحصيل علوم ديني ترک نمودم و در قندهار و حوتقول جاغوري يکي از ولسوالي هاي غزني (شهرستان) چند کتاب درس را خدمت جناب آقاي شيخ قربانعلي وحيدي (ره) خواندم سال بعد به نجف اشرف رهسپار گرديده و به مدت سه سال دروس سطح را به پايان رساندم. ابتداي تحصيلات من از مقدمات علوم (صرف، نحو، بيان، و بديع) ادبي و سپس منطق، فلسفه، کلام، معارف اسلامي، اقتصاد، فقه، اصول و رجال آغاز گرديد.
در سال 1332 شمسي در زمان پادشاهي فيصل از قندهار به نجف اشرف رفتم و از معالم الاصول و مطوّل و شرح لمعه شروع کردم سه سال سطح را تمام کردم و به درس خارج رفتم من همان درس را که ديگران 6-7 سال مي خواندند در سه سال خواندم. در جلسات دروس خارج و افادات آيت الله حکيم و آيت الله خويي، ايت الله ميرزا باقر زنجاني و آيت الله شيخ حسين حلّي (ره) استفاده کردم بيشترين استفاده من از محضر آيت الله خوئي بود من از ايشان فقه و اصول و رجال را استفاده کردم، پس از سيزده سال به سرزمين خود (افغانستان) برگشتم و در مراجعت به کشور از باب اتفاق، مورد اعتماد و مراجعه مردم قرار گرفتم.
تأليفات من تا حدودي در افغانستان صورت گرفته است در زمينه هاي فقه، اصول، کلام، معارف اسلامي، اقتصاد،رجال، به نوشتن کتابهايي پرداختم. تعداد اين آثار از 70 جلد تجاوز ميکند که بيش از پنجاه جلد آن به طبع رسيده است. و هيچگاه ديگر فعاليتها مرا از نوشت باز نداشته است.
فعلاً که در سال 1387 عدد تأليفات من به صد و يا کمي بيشتر رسيده که شصت و چند عدد آن به چاپ رسيده.
در سال 1357 که کودتاي سياه کمونيست هاي افغاني به کمک شوروي، اوضاع اجتماعي و فکري کشور را متغير کرد، نگارنده مانند بسياري از اهل علم و مؤمنين کشور را به تاريخ 8/8/57 ترک و به مکه مکرمه مشرف و پس از موسم حج (12 محرم 1399) چند ماهي در سوريه، در حوزه علميه زينبيه به تدريس پرداختم. يک روز در حوزه نشسته بودم به طلاب که اکثراً افغاني بودند گفتم درس خواندن ما و شما در شرائط موجود، شبيه اينست که ترياک بخوريم و حشيش بکشيم! اگر در افغانستان اسلام از بين برود ما اگر مجتهد هم شويم کسي از ما تقليد نمي کند وظيفه فعلي جهاد کردن است. من کوشش داشتم که پاکستان بروم، چون ويزه پاکستان را ندادند ويزه ايران را گرفتم آمدم ايران بعد آمدم قم، پس از استقرار در شهر قم، ايران، در اوائل سال 58 13(هـ ش) به کمک جمعي از اهل علم و طلاب افغاني «حزب حرکت اسلامي» را تشکيل دادم و مبارزه نظامي سياسي و فرهنگي را عليه کمونيستها براي آزادي کشور و حفظ اسلام و اقامه حکومت اسلامي آغاز کرديم که تا امروز ادامه دارد.
حرکت اسلامي اولين مرجعي بود که مردم دلير هزاره را تشويق به حرکت و قيام کرد و در 19 ولايت(استان) افغانستان ما کارهاي سياسي فرهنگي و نظامي مي کرديم. هدف ما از تشکيل و فعاليت حرکت اسلامي در اول سال 1358 اوّلاً اين بود که دين اسلام از خطر کمونيزم حفظ شود و جلوي کمونيست هاي داخلي و روسي گرفته شود. که به حمدلله در اوائل سال 1371 به آن دست يافتيم و کمونيزم نه تنها در افغانستان که در خود روسيه از هم پاشيد ثانياً تحميل حقوق شيعيان افغاني که مکرراً در ايام جهاد و بعد از آن در کابل و خارج از کشوربر آن پافشاري صورت گرفته است. و امروز هدف مردم ما پس از استقلال، تماميت ارضي، حفظ امنيت عمومي، همان تحصيل خواسته هاي بر حق و عادلانه شيعيان افغانستان مي باشد.
من تا کنون به کشورهاي زيادي سفر کرده ام، حجاز، اردن، عراق، ايران، پاکستان، سوريه، لبنان، هندوستان، کويت، امارات، انگلستان، آلمان، فرانسه، سنگال، روسيه.
در سومين کنفرانس سران کشورهاي اسلامي در طائف و در چندين کنفرانس سياسي و علمي ديگر نيز اشتراک کردم و در لندن و بن و هامبورگ و غيره چندين مرتبه سخنرانيهاي اخلاقي و سياسي کردهام.
درمذاکرات مجاهدين با روسها در مسکو سهيم بودم و در کنفرانس پاريس سخنگو بودم من گاهي آنچنان مفلس بودم که نان خوردن نداشتهام گاهي هم پول زياد در اختيار من بوده است ولي هيچگاه صاحب پول شخصي نشدهام و اين موضوع تنها در علم خداوند است که من در پولهاي مردم و بيتالمال که در اختيار من بوده چگونه تصرف کردهام؟ گاهي شده که من مثل گداها روي سَرَکها (خيابانها) خوابيدهام و عباي خود را زير سر خود گذاشتهام و از پول بيتالمال استفاده نکردهام.
من در طول دوران جهاد عليه کمونيستها از جنگيدن با دشمن خسته نشدهام ولي آنچه مرا مورد رنج قرار داده جنگهاي داخلي بين خود مجاهدين بود که جمعي احمق، و فاسق، مسلمانان و مؤمنين را به جان هم انداخته و جمعي از مجاهدين عزيز ما را به شهادت رسانيدند. و حالت روحي من اين طور است که علاقه وافر به زنده ماندن ندارم هر وقت اراده پروردگارم به رفتن من از اين جهان قرار گيرد رضايت دارم. صددرصد به اراده حکيمانه او تسليم هستم و راضي باري، کمال بندگي در همين تسليم اختياري انسان به اراده خداوند است.
نه به اقتراحات موهوم خودش، خداوند زيبا و کمال است و جز زيبايي و کمال و اصلح کاري نکند.
اين گوشهاي از زندگي پرثمر حضرت آيت الله محسني بود.[1]
بخش دوم
3-2-1. راهکار هاي تئوري وعملي تقريبي آيت الله شيخ آصف محسني
مقدمه
نگاه گذرا به استعمارگران جهان اسلام (شرق، غرب و مسيحيت)
اين قمست مقدمهاي خواهد بود براي ورود به نظريات آيت الله محسني!
از زمان حمله ناپلون بناپارت به مصر جنبشهاي اسلامي آغاز شده بود و با انقلاب اسلامي ايران به اوج خود رسيد.[2]
جنبش سينوسي در الجزاير و اخوان المسلمين در مصر که دو ميليون عضو دارد و جنبشهاي ديگر کشورهاي اسلامي که در رأس هريک از جنبشها رهبراني وجود داشته و افکار خاصي داشته و تأثيراتي نيز داشته است.
إخوان المسلمين يک تفکر، و جنبش الجزاير يک تفکر و فدائيان اسلام در ايران تفکر خاص شيعي که جامع اين مبارزات و انديشهها همه در راستاي اهداف والايي اسلام عزيز که رفع استبداد و استعمار و زنده کردن اسلام عزيز بوده است.
در افغانستان نيز احزاب جهادي بوجود آمده که در رأس آنها رهبراني وجود داشته با تفکراتي که همه آنها در امتداد اهداف عالي اسلام ناب محمدي بوده است يکي از اين جنبشها که در مقابل ابرقدرت شرق يعني شوروي سابق صورت گرفت جنبش و حزب حرکت اسلامي که در رأس آن مجتهد و فقيه مجاهد حضرت آيت الله شيخ محمد آصف محسني وجود داشته است.
و هم چنانکه در زندگي نامه ايشان يادآوري شد که ايشان به کشورهاي مختلف اسلامي و غربي و شرقي سفر کرده است و اين نيز به تجربيات علمي وعملي ايشان قطعا افزوده است زيرا افراد بسياري هستند که از نظر علمي مجتهدند اما موقعيت جهان اسلام و اينکه اسلام و شيعه و سني در چه شرائطي است به خوبي درک نمي کنند. لذا ممکن است فتواهايي نيز صادر کنند که مقتضي با شرائط جهان اسلام نباشد. دعواي شيعه و سني را گرم و داغ کند نظيرش افراط گرايي شيعيان و سنيان در پاکستان وعراق و مخصوصا بوجود آمدن تفکر وهابيت که يک معضل بزرگ جهان اسلام است. اما در باره آقاي محسني مي توان گفت، او عالم به زمان خويش ومصداق اين گفته معصوم است:«العالم بزمانه لاتهجم عليه الوابس»[3].
امروز دنياي غرب خصوصاً مسيحيت باتمام توان از هر ابزاري براي پيشبرد اهداف شوم خود بسوي جهان اسلام حملهور است کما اينکه سابقاً نيز چنين بوده است. و در هر برهه از اين دوره هاي استعماري رهبراني در برابر آنها مبارزه نظامي، فرهنگي و سياسي و فکري داشته است که کمابيش جلوي پيشرفت آنها را گرفته است. در يک زمان سيد جمال است و اخوان المسلين و در زمان ديگر عبده شاگرد سيد، رشيدرضا و در ديگر کشورها همچون پاکستان اقبال لاهوري و در ايران امام خميني و شهيد مطهري و علامه طباطبايي و آيت الله دکتر شهيد بهشتي و دکتر شريعتي.
در افغانستان نيز در مبارزه با استعمار انگليس نيز رهبران از شيعه و سني وجود داشته است، تا زمان جنگ بزرگ و نابرابر مردم مسلمان افغانستان در برابر شوروي سابق که ميتوان از اين رهبران خصوصا در جامعه شيعيان به آيت الله واعظ، آيت لله افشار، آيت الله حجت، سيد اسماعيل بلخي و آيت الله محقق کابلي (دام ظله) و آيت الله محسني دام ظله نام برد.[4]
که هر يک در زمان خويش وظايفشان را در قبال استعمار و انحراف مسلمانان از اسلام فداکاريهايي کردند. خصوصاً علامه بلخي و آيت الله محسني در نشر افکار اسلامي و تشيُّع جعفري خدمات شاياني کرده است.
غرب و مسيحيت از هر ابزاري براي اهداف شوم خود براي سيطره پيدا کردن بر کشورهاي اسلامي استفاده مي کند که به عنوان مثال به چند نمونه اشاره مي شود.
در کشور واتيکان (86) کشور جهان از جمله 14 کشور اسلامي نمايندگي سياسي دارند جمعيت مذهبي (مسيحي) آنجا روزنامهاي بنام (برج مراقبت) دارد که به هشتاد زبان زنده جهان و در تيراژ يک ميليون نسخه، در رابطه با نشر افکار مسيحي به چاپ مي رسد.
همچنين ايستگاههاي راديويي مختلفي جهت نشر عقايد مسيحيت در جهان تاسيس نموده و پيوسته رو به ازدياد است. از جمله ميتوان از راديوهايي در کشور هاي سودان، اسپانيا، ايتاليا، آلمان غربي، سوئيس نام برد.
راديو واتيکان روزانه به (36 زبان برنامه پخش مي کند، و يک گروه بنام (پايتيستها) 112 ايستگاه راديويي در 38 سرزمين دارد و فقط براي راديوي جنوب شرق آسيا در سال (1980) مسيحي بودجه اي معادل 20 ميليون دلار اختصاص يافته است.
اين راديو به 28 زبان آسياسي برنامه پخش مي کند.
واتيکان در سراسر دنيا 5 هزار مجله و روزنامه با دو ميليارد تيراژ منتشر مي کند. و در کشورهاي آفريقايي بالغ بر 5/1 ميليون واحد، توسعه، مرکز، کليسا، درمانگاه، مدرسه و غيره دارد. که يکصد و يازده هزار کشيش، مدير، کارمند، دکتر، مهندس، و... (ازمجموع 000/220 مُبَلّغ مسيحي در جهان) آنها را اداره مي کنند و هزينه سالانه آنها بالغ بر يک ميليارد دلار است.
واتيکان در سال2000 (80 هزار مبشّر را براي اعزام به سراسر دنياي اسلام) اعزام کرده است، که اين مبشّران به دو يا سه زبان که يکي از شرائط عمده اعزام آنهاست تسلّط دارند. و خود پاپ به 5 زبان به طور مسلط حرف مي زند، و بنا به گفته کارشناسان اقتصادي واتيکان سومين يا چهارمين دولت ثروتمند جهان است. که در سال 1368 شمسي بيش از دويست و چند نوع کتاب تفرقهافکني، بر ضد ايران و مذهب اهل بيت يا ديگر فرق اسلامي در مراسم حج در مکه و مدينه پخش کرده است. لذا ضرورت اتحاد اسلامي که مقدمه آن تقريب است ثابت ميشود.
3-2-2 الف: راهکاري نظري آيت الله محسني در زمينه تقريب
با توضيحاتي که داده شد و آيت الله محسني نيز با آگاهي که از وضعيت جهان اسلام خصوصاً کشور افغانستان دارد ايدههاي خوبي براي تقريب دارد که به ترتيب ذکر ميکنيم:
ضرورت تعامل اهل سنّت و شيعه آيا تقريب در حکم اولي است يا ثانوي؟ همکاري و گفتگوي مثبت با تمام مذاهب اسلامي در شرائط امروزي واجب است چه به عنوان حکم اولي و چه بعنوان ثانوي اگر امروز به جاي تفاهم و برادري به سوي خشونت برود شيعه که تقريباً خُمس مسلمانان جهان است در اقليت است و اگر اختلاف به نزاع فيزيکي برسد، ضرر بيشتر است. افغانستان سابق و پاکستان فعلي، بالاترين شاهد براي اين قضيه است که شيعه چقدر ضرر ديده است.
نويسندگان محترمي که در حوزه هاي علميه قم و مشهد حضور دارند و کتاب مي نويسند و يا سخنراني مي کنند اين سخنرانيها و نوشتهها را به پاکستان و افغانستان مي رود. و چقدر اين سخنرانيها در کشورهاي ديگر عليه شيعه به آتش افروزي مبدّل مي شود. و چقدر مسلمانان جان خود را از دست دادهاند. يک عده از نويسندگان و گويندگان فکر ميکنند که همۀ دنيا مشهد و قم و حوزۀ علميه شيعه است، آنان پيامد سخنان و نوشتههاي خود نيستند که چه خانه خرابيها به دنبال دارد.در طول تاريخ اين کار صورت گرفته پس به عنوان حکم ثانوي و براي حفظ جان و مال، گفتگو و اخوت لازم است.
دوّم: اين است که امروز وهابيت با صدها ميليون دلار با اشکال مختلف تقويت مي شود. يک نمونهاش را شما در عراق مي بينيد که چقدر شيعه کشته ميشود. وهابيت دشمن شيعه است. ولي فقط دشمن شيعه نيست. اگر به مذاهب ديگر نوبت برسد نه حنفيها را باقي ميگذارند نه شافعيها و نه مالکيها را و نه غير آنان را، همه را مي کوبند در طول تاريخ مانع بزرگ شکوفايي کشورهاي اسلامي بودند. و هنوز هم در قدرت خود باقياند. اگر ساده بگويم منطق آنان فقط منطق قصابي کردن است. اينها دشمن شيعه و اهل سنت است. اگر بخواهيم يک کمربند امنيتي به دور وهابيت بکشيم، جز در پناه همکاري شيعه و سني ميسر نمي شود.
دليل سوم: تقيه است، که از اصول قرآن است. مربوط به شيعه نيست و علماي اهل سنت هم تقيه را قبول دارند. فرق بين شيعه و سني دربارۀ تقيه اين است که ما به حکم اقليت که طبيعت ماست استفاده ميکنيم و الّا آن چيزهايي که ما دربارۀ تقيه قبول داريم دانشمندان بزرگ اهل سنت قبول دارند. تقيه در قرآن مطرح شده است. در فقه اهل سنت و شيعه هم است. و موضوعش ضرر و خوف است. ولي در فقه شيعه يک قسم ديگري از تقيه وجود دارد و آن تقيه مجاملهاي و تقيه مدارا است.
بنابراين حديث از امام معصوم است و سندش معتبر است که ميگويد: «من صلّي معهم في الصف الاوّل کان کمن صلّي مع رسول الله في الصف الاوّل»[5].
که موضوع اين تفسير ضرر نيست اين تقيه است که بايد اخوت اسلامي حفظ شود و مدارا و انس و محبت در بين مسلمانان پيدا شود.
3-2-3. شرايط نماز خواندن در پشت اهل سنّت
در فقه شيعه عدالت شرط است که امام بايد عادل باشد، ولي اگر امام يا پيشنماز اهل سنت بود، نه عدالت شرط است نه مسح پا شرط است. شيعه مي تواند برود در صف اول جماعت اهل سنت نماز بخواند. ثواب گفته شده در حديث مثل کسي است که پشت سر رسول خدا نماز خوانده است.
دليل چهارم: ترويج اسلام و حمايت از اسلام واجب است. دفع شبهات از اسلام واجب است. پاسخ گويي به شبهات وظيفه ماست قرآن شبهات را بدون ترس نقل مي کند و بعد جواب مي دهد. براي شيعه هم شبه پيدا مي شود. و بايد به دنبال جواب باشند. و ما يهلکنا الّا الدّهر[6].
ما وقتي بخواهيم از اسلام دفاع و شبهات را دفع کنيم، هم در مرحله فکري و هم در مرحله عملي، به تنهايي نمي توانيم. شيعه در جهان امروزي خمس مسلمانان است. ما به همکاري با اهل سنت البته جز وهّابيها ـ محتاجيم.
مقدمه واجب هم واجب است. در وجوب شرعي هم همان اختلافات معروفي وجود دارد. که در کتابهاي اصول مي خوانيم. اگر آن وجوب را قبول کنيم يا نکنيم، عقلي قضيه محفوظ است. که مقدمه واجب واجب است. پس به عنوان ثانوي به همين چهار طريق که عرض کردم. همکاري با اهل سنت لازم است[7].
به نظر مي رسد چهار دليل براي ضرورت تعامل با اهل سنت را که آقاي محسني ارائه کرده است اظهر من الشمس است با آن آگاهي که از جهان اسلام و آگاهي و بصيرت که ظرف سالهاي متمادي که در مورد اسلام و شيعه تحقيق داشته است.
ايشان هم دلائل عقلي و هم دلائل نقلي را ذکر کردند که براي دلايل عقلي خودشان دليل آوردند مسئله عراق و افغانستان ديروز و پاکستان امروز و همچنين نقلي که ايشان متبحر درعلم رجال است که اشاره کردند منظور از حديث من صلّي معهم في الصّف الاول کمن صلّي في الصّف الاول مع رسول الله[8] که از روايت و حديث استفاده تقيهي که موضوعش خوف و ضرر است نکردند بلکه تقيهي مجاملهي که مدارا و اخوت اسلامي است استفاده کردند.
3-2-4. آيا مي توان نسبت کفر به ديگر مذاهب اسلامي داد؟
ايشان مي فرمايد: ما نمي توانيم کفر را به مذاهب اسلامي ديگر نسبت دهيم و فقط بگوييم ما مسلمانيم. يکي از آن قواعد عقلي که شيعه به آن معتقد است، مسأله حسن و قبح است که جاهل قاصر مستحق عقاب و عتاب نيست. البته مکلف است، چون جهل چه تقصيري باشد و چه قصوري، مانع تکليف نيست و مثل عجز نيست.
قدرت، بنا بر نظر مشهور علما شرط تکليف است و عجز مانع از ثبوت تکليف است. اما شرطيت علم، مثل شرطيت قدرت نيست علم منجّز تکليف است، شرط ثبوت آن نيست. جاهل باشد يا عالم، جاهل قاصر باشد يا مقصر، تکليف براي او ثابت است، منتهي منجّز نمي شود، استحقاق عتاب از بين مي رود. جاهل قاصر معذور است[9]. پس بنابر نظر ايشان با ادلهاي که ارائه کردند مذاهب اسلامي ديگر را نمي توان مهر کفر را نسبت به آنها زد چون آنها جاهل قاصر هستند و معذور، لذا اگر آنها به امامت بنابر آنچه که شيعيان عقيده دارند معتقد نيستند. آنها جاهل قاصرند نه مقصر. آن هم در صورتي که ما امامت را جزء اصول دين بدانيم حال آنکه اکثر علماء شيعه و خود آقاي محسني امامت را جزء اصول مذهب مي داند. که در اين صورت امامت جزء فروع دين مي شود. مشکل حل شده است. حتي ايشان پا را فراتر مي گذارد مي گويند که کفار نيز در حکم جاهل قاصر است زيرا مسئله نبوت آخر الزمان براي آنها ثابت نشده است و يا به آنها نرسيده است. ايشان استناد به اين آيه شريفه مي کند. ليهلک من هلک عن بينۀ و يحقّ من حقّ عن بينۀ.
3-2-5. محبت به سني و دختر دادن به آنها
ايشان مي فرمايد چه اشکالي دارد که ما به اهل سنت محبّت داشته باشيم. محبت به کفار حرام است. امّا آنها مسلمانند. در فقه شيعه جايز است که از سني دختر بگيريم يا به او دختر بدهيم از نظر حکم وضعي هيچ اشکالي ندارد. حکم تکليف اش مشروط به اين است که آدم احتمال عقلاني ندهد که دختر، از مذهب خود بيرون ميآيد.
ما بايد با برادران اهل سنت خود هم به حکم اولي و هم ثانوي مراوده و ارتباط داشته باشيم. تمام آيات قرآن مثل: يا اَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا، (يا) قَد اَفلَحَ المُؤمِنُونَ الَّذِينَ هُم فِي صَلَاتِهِم خَاشِعُونَ[10]. تمام مذاهب اسلامي را شامل مي شود. فقط درباره ناصبيها، فقه شيعه مسلم مي گيرد. که آنها محکوم به کفرند.[11]
3-2-6. تعامل شيعه و اهل سنت، مشترکات و اختلافات و راه حلها
بنابر آگاهي کمي که اينجانب دارم چه هدف از فلسفه تشکيل دارالتقريب مصر و چه مجمع جهاني تقريب مذاهب ايران و چه پيشگامان تقريب، هدف اينها غير از پافشاري بر روي مشترکات ديني چيز ديگري نبوده و رفع اختلافات جزئي که هر يک از پيشگامان طرحهايي براي تقريب و وحدت ارائه کرده است. سيد جمال مي گويد: «بازگشت به اسلام نخستين». امام موسي صدر مي گويد: «وحدت فقهي چه در اذان و چه در اعياد»، شيخ کاشف الغطاء ميگويد: «بني الاسلام علي الکلمتين کلمۀ التوحيد و توحيد الکلمۀ»، يعني: اسلام بر روي دو اصل و دو فکر بنا شده است يکي اصل پرستش خداييگانه، و ديگر اصل اتفاق و اتحاد جامعه اسلامي.[12] يا حسن البنّا ميگويد هدف ما از تقريب اين نيست که مذاهب اسلامي در يکديگر اندماج و ذوب شوند. بلکه گرفتن مشترکات است.
عبدالرئوف توانا يکي از علماء اهل سنت افغانستان از آيت الله تسخيري نقل قول مي کند و مي گويد که ايشان فرموده که: «بين شيعه و سني 95 درصد اشتراکات است».
به هر حال منظور همه علماء تقريب پافشاري برروي مشترکات رفع اختلافات جزئي: آيت الله محسني نيز يکي از همين شخصيتهاي تقريبي است که ايشان نقاط اشتراکي بين شيعه و سني را در مورد اصول عقايد 40 مورد مي شمارد و در فروع دين 19 مورد، و 9 مورد اختلافات، که راهحل اختلافات را نيز بازگشايي ميکند يعني اينکه صد درصد مشکل را حل ميکند. که به ترتيب ذکر ميکنيم:
3-2-7. اصول عقايد (اصول دين)
1ـ آفريدگار و مدبّر جهان، خداوند است.
2ـ تنها خداوند، معبود است و عبادت جز براي او موجب شرکت و خروج از اسلام است.
3ـ خداوند، شريک و همتا ندارد.
4ـ ذات خداوند، قابل درک نيست.
5ـ خداوند، ازلي و ابدي و سرمدي است.
6ـ خداوند، عالم، قادر، مريد، مختار، سميع، بصير، و مدرک به هر چيز مي باشد.
7ـ همه موجودات، مخلوق خداوند هستند.
8ـ خداوند زنده است.
9ـ خداوند متکلم و صادق است.
10ـ خداوند مرکب از اجزاء نيست.
11ـ خداوند داراي جسم و جسماني نيست.
12ـ خداوند محل حوادث نيست.
13ـ پروردگار با مخلوقاتش متحد نيست، بلکه وجود او جدا از موجودات ديگر است.
14ـ خداوند در چيزي حلول نميکند.
15ـ خداوند، از غير خود بينياز است و غني است.
16ـ مخلوقات، همه محتاج به خداوند هستند.
17ـ آنچه در قرآن و سنت، دربارۀ صفات خداوند آمده صحيح است.
18ـ عرش و کرسي و لوح محفوظ، بر حق است.
19ـ به ملائکه و کتب آسماني نازل شده بر انبياء کرام، خصوصاً قرآن مجيد که بر حضرت ختمي مرتبت نازل شده تصديق دارند.
20ـ وحي بر انبياء حق است و پس از رحلت خاتمالانبياء وحي قطع شده است.
21ـ قرآن کلام خداوند است و عمل به آن لازم است و سنت نبوي بر همۀ مسلمانان در همۀ زمانها معتبر و حجّت است.
22ـ اسلام تا ابد دين جهاني و دين الهي شمرده ميشود و غير از اسلام همه اديان ديگر منسوخ و غيرقابل عمل است. اِنَّ الدّينَ عِندَ الله الاِسلَامِ[13].
23ـ خداوند بر بندگان خود ظلم نميکند.
24ـ خداوند براي راهنمايي انسان، افراد پاکي را برگزيده و منصب نبوت را به آنان عطا فرموده و براي مردم، انبياء و رسولان را مبعوث فرموده شرايع آسماني را براي آنان فرستاده است.
25ـ همه انبياء در قرب و مقام يکسان نيستند، بعضيها برتر از بعضي ديگر مي باشند. تِلکَ الرُّسُلُ فَضَّلنَا بَعضُهُم عَلَي بَعضٍ[14].
26ـ (لَا نُفَرّقُ بَينَ اَحَدٍ مِن رُسُلِه)[15] همه رسولان گرامي مورد تصديق و احترام هستند.
27ـ جمعي از انبياء اولوالعزم مي باشند.
28ـ تحول زمان هيچگونه تغييري در شريعت اسلام بوجود نمي آورد. و بايد تا ابد به آنچه اسلام دستور داده پايبند بود.
29ـ روز قيامت، سؤال و جواب و ميزان اعمال، همه بر حق است و تمام انسانها در آن روز محشور مي شوند.
30ـ معاد تنها روحاني نيست، بلکه روحاني و جسماني مي باشد.
31ـ بهشت براي مؤمنين و دوزخ براي کفار معاند است و هر دو طائفه مخلّدند.
32ـ آنچه از عذابهاي جهنم و نعمتهاي بهشتي در قرآن و سنت وارد شده بر حق است.
33ـ عالم برزخ بر حق است.
34ـ شفاعت صحيح است.
35ـ آنچه در قرآن و سنّت راجع به عالم برزخ وارد شده، مورد قبول است.
36ـ منکر قيامت، مسلمان شمرده نمي شود.
37ـ جان و مال مسلمان، محترم و تعرّض به آن جايز نيست.
38ـ اقرار و اعتراف به کلمه شهادتين (توحيه و رسالت) لازم و آنچه حضرت پيامبر اکرم آورده صحيح است.
39ـ خداود زنده کننده و ميراننده است و هر کس اجلي دارد و رازق، خداوند است.
40ـ معجزات انبياء و کرامات اولياء بر حق است.
3-2-8. مشترکات در فرو ع دين
1ـ در بيست و چهار ساعت، پنج نماز (هفده رکعت) فرض و واجب است.
دو رکعت نماز صبح، چهار رکعت نماز ظهر، چهار رکعت نماز عصر، سه رکعت مغرب، چهار رکعت عشاء، با طهارت و سائر شرائط آن.
2ـ لزوم استقبال به سمت قبله (کعبه) در نماز و در دفن اموات و ذبح و غيره.
3ـ وجوب نماز بر ميت.
4ـ وجوب روزه ماه رمضان در هر سال.
5ـ وجوب زکات اموال و زکات فطره.
6ـ وجوب حج بيت الله الحرام بر هر شخص مستطيع.
7ـ خمس غنائم و بعضي موارد ديگر.(البته نا گفته نماند که اهل سنت خمس را فقط مختص به غنائم جنگي ميداند و بس. و بر مطلق غنيمت که معناي آن فائده است خمس را قائل نيستند. پس فقط مورد اتفاق شيعه و سني اصل وجوب خمس آن هم در غنائم جنگي است.)
8ـ وجوب جهاد براي دفاع و ترويج دين اسلام.
9ـ وجوب امر به معروف و نهي از منکر.
10ـ وجوب تجهيز ميت مانند غسل و کفن و دفن.
11ـ لزوم جواب به سلام و استحباب ابتدا به سلام.
12ـ حرمت توهين و دشنام و غيبت و انتزاء و افتراء و اضرار و گمان بد به ديگران بردن.
13ـ حرمت ظلم و غصب و قتل و ريا و ربا.
14ـ حرمت زنا و لواط و پارهاي از مقدمات آنها.
15ـ لزوم حجاب بر زنها از نامحرمان.
16ـ صحت معاملات از قبيل بيع و اجاره و مضاربه و امثال آنها.
17ـ لزوم عقد نکاح در تحقق زوجيت و رفع آن بوسيله طلاق و لزوم عده نگهداشتن بر زن مطلّقه.
18ـ توزيع ماترک ميت و ميراث بر اساس قرآن وسنّت.
3-2-9. اختلافات
1ـ اختلاف نظر در تفسير تکلّم خداوند.
2ـ اختلاف نظر در اينکه مؤمنان خداوند را در قيامت مي بينند يا نه. اشاعره (اکثر اهل سنت) به صحت ديدن مذکور معتقدند، ولي شيعه و جمعي از اهل سنت (معتزله و بعضي از اشاعره مانند فريد و جدي) نه تنها به عدم آن معتقدند بلکه آن را عقلاً محال ميدانند.
3ـ صفات ذاتي خداوند، مانند علم، قدرت، حيات و امثال آن، آيا عين ذات حق است يا نه زايد بر ذات او؟ شيعه نظريه اول را اختيار کرده و اهل سنت دراين مورد اختلاف نظر و اثر اشاعره آن را زايد بر ذات ميدانند.
4ـ مشهور بين مسلمين شيعه و سني اين است که در قرآن مجيد تحريفي صورت نگرفته است، ولي عده قليلي خيال کردهاند که پارهاي از آيات قرآن کم شده و مدرک آنها رواياتي است که در کتب شيعه و اهل سنت نقل شده و به آنها جواب داده اند: «نحن نزّلنا الذّکر و اِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»[16].
5ـ رواياتي که به سند معتبر از حضرت نبوي نقل شده است. به اتفاق طرفين حجّت است؛ ولي درباره جمعي از راويان، نظر علماء طرفين مختلف است.
6ـ اينکه همه صحابه عادلاند، همانطور که مشهور اهل سنت مي گويد، يا جمعي خوب و جمعي نا اهلاند، همانطور که شيعه مي گويد بحثي است دراز و جنجال برانگيز.
7ـ جانشيني بعد ازرحلت حضرت پيامبر اکرم(ص) را اهل سنت چهارگانه ميدانند وشيعه آن را مختص به ائمه دوازده گانه(ع) ميدانند.
8ـ مسئله جبر و اختيار انسان در افعال اختياري خودش، که اماميه انسان را مختار و اشاعره افعال را صادره از خداوند و انسان را کاسب مي دانند.
9ـ مشهور دانشمندان اهل سنت لازم مي دانند که مسلمانان عوام بايد در مسائل فقهي از آراي يکي از ارباب مذاهب اربعه (ابوحنيفه، مالک بن انس، محمد بن ادريس شافعي و احمد بن حنبل) پيروي کنند نه از مذاهب ديگر. در حاليکه شيعه مي گويد بايد از امامان دوازده گانه پيروي شود.
3-2-10. راه حل هاي آيت الله محسني جهت رفع موانع نه گانه مذکور
1. مورد اول چندان مهم نيست. اصل صفت تکلم براي خداوند مسلم است و تفسير معناي آن مسئله بسيارجزئي و علمي است که قابل توجه و اعتناء نيست.
2ـ مورد دوم را براي قيامت مي گذاريم هم قبول دارند که در دنيا خداوند ديدني نيست.
3ـ مسئله عينيت صفات ذاتي يا زايد بودن آنها بر ذات، با آنهمه اهميتي که دارد چون کاملا يک مسئله علمي است که فکر عوام به آن نمي رسد. و منشأ تعصبات و نزاع مردمي نميشود پس آن را در همان لابلاي کتابهاي علم کلام باقي مي گذاريم.
4. در مورد چهارم: تعجب مي کنيم، زيرا که مشهور دانشمندان طرفين به صيانت و عدم تحريف قرآن مجيد قائلاند و روايات درباره تحريف را قبول ندارند واهل سنت روايات درباره تحريف را حمل بر نسخ در تلاوت مي کنند و علما شيعه روايات تحريف را توجيه مي کنند و همه اصرار داردن که قرآن نازل شده بر پيامبر اکرم همين قرآن امروزي است. و بر آن افتخار مي کنند ولي عده از کم سوادان و مغرضان اصرار دارند که پيروان مذهب ديگر را به اعتقاد به تحريف متهم کنند. جمعي از افراطيان در يک کشور عربي در اين مورد بسيار مخرب است ادعا مي کنند که شيعيان مي گويند قرآن شيعه 40 جزء است نه 30 جزء.
5. مورد پنجم: ميگوييم اهل سنت، اهل روايات وارد از طريق خود را در صحاح سته و غير آنها جمعآوري کرده اند و شيعه روايات وارده از اهل بيت را در کتب اربعه و غير آنها تدوين کرده اند.
و هر کدام طريق ديگر را مورد عمل قرار نمي دهند و علت عمده اختلاف فقهي همين امر است.
ولي آنچه در اين مورد مي شود بيان داشت، اين است که اختلاف فاحش فقط در طريق و اسناد و روايات هست که مربوط به علم رجال مي شود. نه در خود روايات زيرا اختلاف در خود رويات اين قدر زياد نيست بلکه اندک است. بسياري از مطالب را اهل سنت از طريق روايات خود از قول صحابه و آنها از حضرت پيامبر اکرم نقل کرده اند. و شيعه همان مطالب را از طريق راويان خود از امامان آل البيت نقل کرده اند. که در اين باره آقاي واعظ زاده روايات مشترک را جمع کرد. حدود 12 هزار روايت رسيده است و امروز مجمع تقريب جهاني نيز اينکار را انجام مي دهد.
پر واضح است که اگر طرفين به بزرگان يکديگر توهين کنند. راه کينه و عداوت و دشمني باز مي شود و وهّابيت نيز موفق مي شوند.
6. ايشان مي گويند که دشنام دادن به خلفاي راشدين را دراين جا براي همه شيعيان حرام(افغانستان) اعلام مي کنم و در اين حکم تنها من نيستم بسياري از دانشمندان شيعه آنرا قبول دارند. عوام فاضل شيعه بايد متوجه باشند که در تمام کتب فتوايي شيعه (توضيح المسائل عظام را ملاحظه کنيد) بدگويي به صحابه اجازه داده نشده تا چه رسد که بدگويي مورد تحسين باشد.
که باز ايشان در لابلاي همين جواب مي فرمايد بهترين زمينه اتحاد مسلمانان، احترام نمودن به مذاهب و عقايد همديگر است و نيز اجتناب از تحريک احساسات يکديگر.
7ـ جنجال برانگيزترين مورد اختلاف شيعه و سني موضوع خلافت است که از صدر اسلام تا کنون ادامه يافته است. و اي کاش تا کنون ادامه نمي يافت و مسلمانان از اين اختلاف نجات مي يافتند و اهل سنت مي گويند نصّي از جانب مقام رسالت مبني بر جانشين کسي نرسيده است. و مردم جناب ابوبکر را به عنوان خليفه انتخاب کردند. و بعد سه تن ديگر را. شيعه معتقدند: امامت همانند نبوت فردي است، نه نوعي يعني انتصابي خداونداست نه انتخابي مردم. نصوص زيادي از جانب حضرت رسول اکرم(ص) مبني بر جانشيني علي(ع) رسيده است و پس از آن امامت به يازده فرزند علي(ع) رسيده است که واجب الاتباع مي باشند. اولاً خلافت در نظر دانشمندان اهل سنت، از جمله فروع دين است لذا مخالف آن تکفير نميشود. فرض کنيد اختلاف حل ناشدني باشد. ولي مربوط به يک مسئله فرعي است که بايد با حوصله مورد بررسي قرار گيرد. للمصيب اجران و للمخطئ اجرا واحد. آنکس که به حقيقت رسيد دو اجر دارد و کسي که اشتباه نمود يک اجر دارد. و بايد همديگر را معذور دانست. ايشان در دنباله بحث مي گويند: به شيعيان ميگوييم نصوص که مورد نظر شماست شايد از نظر دلالت در نظر اهل سنت ناتمام شمرده شود، پس شما آنان را در عدم پيروي از ائمه عترت معذور پنداريد مگر اختلاف تطهّر در بين دانشمندان ما وجود ندارد. که جاهل بر دو قسم است قاصر و مقصر: که قاصر معذور است. به نظر مي رسد به نظر استاد شيخ آصف در تمام موارد که در احاديث شيعه و سني از کلمه ولايت استفاده شده مثل جمله امام صادق(ع) که مي فرمايد: «بني الاسلام علي خمس، علي الصلاۀ و الزکاۀ و الحج و الصوم و الولايۀ»، تمام اينها را نميتوان به معني زمامداري دانست بلکه بعض از کلمات را بمعني محبت و دوست داشتن ميداند که ايشان ميگويد اهل سنت بر خود واجب ميدانند دوست داشتن اهلبيت(ع) را. ولي آنچه به نظرم در جواب ايشان ميرسد و آن مسئله غدير است آن را ايشان چگونه حل ميکنند؟
از ايشان پرسيده ميشود اگر اينطور باشد ممکن است که ولايت در حديث غدير را هم بايد به معناي محبت بگيريم و طبعاً ديگر هيچ مشکلي با برادران اهل سنت نخواهيم داشت؟
ايشان پاسخ ميدهد که در حديث غدير ولي به کار نرفته در آن جا مولا بکار رفته است پيامبر فرمود: من کنت مولاه فهذا علي مولاه. مولا همانطوريکه در لغت بيان کردند مولا بمعني اُولي در تصرف است يعني بعمني امامت و زمامداري حتي اگر ولي بکار ميرفت باز هم قرينه بر زمامداري بود.[17]
8 . در قسمت راهحل هشتم ايشان خديث غدير را که کلمه «مولي» در آن به کار برده شده بمعناي لغوي و همان معناي مورد نظر شيعه ميداند پس راهحل چيست؟ از آن طرف اهل سنت اين کلمه را به اين معنا قبول ندارد. بنظرم آنچه در جواب اختلاف نهم، ايشان متذکر شدند جواب نيز بود زيرا ايشان بر اين عقيده است که علماء اهل سنت به اين حقيقت نرسيده و پي نبردند که منظور از مولا امامت و زمامداري است. حالا بگذريم که مسائل و منافع سياسي چقدرها دخيل بوده است در اين مسئله. حالا که آنها به اين حقيقت نرسيدهاند در حکم جاهل قاصرند پس ما نمي توانيم آنها را تکفير کنيم فکر مي کنم استدلال ايشان همين است.
اما اينکه ايشان چهل مورد، موارد اتفاق واشتراک بين شيعه و سني را ذکر کردند شايد بعضي از آنها قابل تأمل باشد. مثل شماره 11 که ميگويد خداوند جسم و جسماني نيست.
سوال(فصلنامه هفت آسمان): جواب شما براي احاديث ارتداد چيست؟
امّا روايتهاي ارتداد اصحاب در کتب خودشان زياد است و من در «عدالۀ الصّحابه» آنها را آورده ام. که گفتهاند صحابه مرتد شدند. از روايتهاي ارتداد در منابع ما فقط يک مورد صحيح السند است. در اين روايات ارتداد را به معناي ارتداد از امامت تفسير ميکنيم نه بمعناي ارتداد از اصل اسلام.[18]
بهرحال ايشان40 مورد از اشتراکات در اصول دين شمردهاند، 18 مورد در فروع دين و 9 مورد اختلافات، که راهحل آنها را نيز بيان کردهاند.
بنا بر نظر آيتالله محسني منشأ اختلافات مذهبي عادي و طبيعي است. دو منبع مهم اسلامي، قرآن مجيد و سنّت شريف نبوي ميباشد که هيچ مسلماني نميتواند منکر آن شود، ولي دانشمندان مسلمان در استفاده نمودن از متون قرآن و سنّت شريف بخاطر تفاوتهاي مراتب علمي و ذوقي خود يکسان نبودهاند، که طبعاً مذاهب متعددي در طول تاريخ شکل گرفتهاند. در استفاده از احاديث مبارکۀ نبوي، مشکل وثاقت و ضعف راويان نيز وجود داشته و علما علم رجال در اين مورد متفاوت بوده و هستند و لذا جمعي حديث را معتبر دانسته و به آن عمل کرده اند و جمعي به خاطر اين که وثاقت بعضي از راويان حديث براي آنان ثابت نشده، به آن عمل نکرده اند. موارد حکم عقل «در مذهب شيعه» و قياس«در مذهب حنفي و بعضي از مذاهب ديگر» و اجماعات نيز، اختلافاتي را در نظريات دانشمندان اسلامي پديد آورده است.
بعلاوه که اوضاع سياسي و اجتماعي و فاميلي دانشمندان و خصوصيات زمان و مکان آنان نيز، در پيشداوري در تفاوت آراي آنان مؤثر بوده است. به هر حال اينگونه اختلافات طبيعي و عادي وغير قابل اجتناب است.[19]
البته ميتوان به اين نظريۀ ايشان(شيخ آصف محسني) «اِن قُلت» زد زيرا ايشان بعضي از عوامل را براي ايجاد مذاهب مختلف اسلامي عرض کردند ولي عوامل ديگر نيز ميتواند دخيل بوده باشد که ما در اول اين تحقيق عرض کرديم. اولين دليل همان محدوديت اهلبيت«ع» در نشر معارف اسلامي است آنقدر محدود که امام سجاد(ع) چارهاي نداشت جزء از طريق دعا و مناجات با خدا تا شايد مردم متوجه حقيقت بشوند. و عامل ديگر که ميتواند دليل محکمي باشد، اينکه از زمان خليفۀ دوم منع حديث صورت گرفت بمدت صد سال، پر واضح است که رکود بمدت صد سال معلوم است که باقيمانده جز پسماندهاي بيش نيست و نبايد اشخاصي مثل ابوحنيفه را مقصر دانست که چرا رو به قياس آورده است زيرا در طول صد سال سند احاديث 100% خدشه دار شده است. بگذريم از تفکر شيعه که به هر صورت ممکن احاديث خويش را حفظ کرد.
3-2-11 موانع تقريب از نظرآيه الله محسني
با آن که ايشان 9 مورد را جواب دادند و راه حل را بيان کردند اما باز هم بنظر ايشان موانع تقريب وجود دارد.
1- تفريق و تخريب خارجي دشمنان اسلام و مسلمين، چه به انگيزۀ تعصّب ديني و چه به انگيزۀ استثمار و سياسي.
2- تفريق و تخريب داخلي که به دو گونه وجود دارد:
الف: تخريب منسجم و دسته جمعي به پشتوانه و حمايت مادي و معنوي بعضي از مراکز که ظاهراً آخرين سال هاي عمر خود را طي ميکنند و احتمالاً اين مراکز بيش از چند سال نتوانند عمر کند.
ب: تخريب فردي به انگيزۀ ثواب! مانند عالمان مذهبي کوتاه نظر و غالبأ کم سواد و تخريب فردي به انگيزۀ رياست طلبي و شهرت و پولداري. حتي از راه اجير شدن براي خارجيها.
اکثر اين موانع از بين رفتني نيستند، و اصحاب تقريب بايد به فکر اکثريت عوام مسلمان باشند و آنها را به سوي تقريب، جهتدهي نمايند و وقت خود را نبايد براي تقريب عمومي و يا از بين بردن اين موانع بيهوده ضايع کنند.[20]
آنچه به نظر ميرسد و از عبارت حضرت استاد بر ميآيد عين واقعيت است. زيرا غرب به هيچ وجه نميخواهد امت واحده اسلامي تشکيل شود زيرا منافع استعماري و استثماري آنها در خطر ميافتد مخصوصأ اين که بيشترين منابع زيرزميني در خاور ميانه که اکثراً کشورهاي اسلامي است و بر آن ذخاير حاکميت دارد لذا منافع آنها در اين است که تفرقه بيندازند و به اهدافشان برسند. مثل غائله سنّي و شيعه، ايراني و افغاني، عرب و عجم، ترک و فارس، در حالي که اسلام ميفرمايد: «مثل المؤمنين في توادهم و تراحمهم و تعاطفهم کمثل الجسد اذ اشتکا منه عضو تداعي الي سائره».[21] و اما تفريق و تخريب داخلي: بله يک واقعيت است که بعضي سادهلوحان تابع احساسات ميشوند و به در و ديوارشهرها مثل برخي شهر ها شبنامه مي نويسند و سب خلفا مي کنند. و يا براي قاتلان خُلفا آستانۀ مقدسه درست مي کنند مثل آستان ابولؤلؤ در کاشان. خواه نا خواه اين عملکردها بر طرف مقابل انعکاس خوبي نخواهد داشت. آيۀ قرآن مي فرمايد: «ولا تسبّوا الذين يدعون من دون اللّه فيسبوا الله عدوا بغير علم[22]» بگذاريد مثال روشن بزنم اينجانب از نژاد بلوچ مي باشم در آن منطقۀ ما که اکثراً همين قوم است50% شيعه و50% ديگر سنّي حنفي است، و الآن که درايران مهاجر هستيم وقتي در تابستان کاروانها براي زيارت آستان مقدس امام رضا(ع) و حضرت معصومه(س) ميآيند آن اقوام سنّي نيز به اين اماکن مقدّسه مثل شيعيان و با اعتقاد تمام ميآيند و زيارت ميکنند. وقتي آنها اينطور عاشقانه به زيارت ميآيند آيا مصلحت فعلي اسلام اقتضاء ميکند که با عواطف اين مسلمانها بازي شود. خودم بارها در حرم حضرت معصومه ديدهام که عدهاي خلفا را سب ميکنند و ديگران نيز مي گويند بيش باد. آيا اين عمل را خادمان حضرت معصومه نميبينند؟ پس چرا جلو آنها را نميگيرد؟ پس معلوم ميشود تقريب را قبول نداريم. آيت اللّه محسني موانع را فرمودند. ايشان چندين عامل را نيز ذکر ميکنند که اگر اين عوامل اجرا و پياده شود تقريب صورت خواهد گرفت. بعبارت ديگر عوامل عملي براي تقريب خواهد بود:
عوامل عملي براي تقريب از منظر آقاي محسني:
1- تشکيل مدارس ديني مختلف از پيروان متعدد، مانند مذاهب اربعه و غير آنها و مذاهب شيعه«اماميه- زيديه» و مذهب اباضيه و مذاهب کلامي شيعه و اشعري و معتزلي و غير آنها و در هر شهري که مثلاً پيروان دو يا سه مذهب وجود داشته باشد.که اين کار در تهران عملي شده و دانشگاهي نيز به اين منظور تأسيس شده است. اميد است اين کار عملي شود که اساسيترين عامل تقريب است. زيرا اولاً، شاگردان بين خود اُنس ميگيرند، ثانياً قلباً قانع مي شوند.
2- انتشار نشريۀ مشترک ماهانه از سوي دانشمندان مذاهب. به نظر بنده مثل مجله «رسالۀ الاسلام» که چه تأثير بسزايي داشته است.
3- تدوين و نشر احاديث مشترک نبوي از طريق اهل بيت و از طريق صحابه که وارد شده است. که يا متفق اللفظ و المعني است، يا متفق المعني. اين کتاب، سنگ محکمي بر دهان تفرقه اندازان مي زند.
4- تشکيل جلسات تبليغي مشترک در اوقات مناسب ديني، مانند ماه رمضان، تجليل از قرآن، ميلاد نبي(ص) و امثال اينها که شيعه وسنّي بر آنها اتـفاق دارند.
5- تشخيص دقيق موارد متفق عليه و مختلف فيه بين دو طرفين، تا به وسيلۀ اختلافات موهوم و غير واقعي از هم دور نشويم.
6- اشتراک در غم و شادي پيروان ساير مذاهب که در يک محل زندگي مي کنند.
7- ادامۀ کنفرانس هاي تقريبي .
8- تشکيل شوراهاي اخوّت اسلامي.
9- کم کردن فشارهاي سياسي و اعطاي حقوق کامل مدني و غيره توسط دولتها به اقليت هاي مذهبي که قهراً محبت را در پي دارد.
10- برائت شيعه از غلات، برائت سنّي از نواصب تا وجود اين دو طائفه باعث اشتباه برادران مسلمان شيعه و سنّي و همه بايد بدانيم که غلو دراسلام مشروعيتي ندارد.
اين بود گوشهاي از افکار نظري و عملي آيت اللّه محسني دربارۀ تقريب که برگرفته از آراء قرآن و سنّت پيامبر و سيره معصومين و اجتهاد و استنباط ايشان از منابع اربعه شيعه است. اين بود گوشهي از آرايي نظري شيخ محمد آصف محسني در بارهي تقريب مذاهب گرچه ايشان در سخنرانيها ومصاحبه هاي خويش مباحث ديگري را نيز بيان کرده است که ما به همين مقدار اکتفا مي کنيم.
[1]. با تلفيق از حدود الشريعه ج1 ص2 فجر اميد ش65، ص11 شماره 47 ص6 ــ خواسته هاي شيعيان افغاني ص881-35ــ نظريات،ص4 و 10 ــ دفاع و حرکت ص45-43 ــ نظم منير، ص13 ــ فوايد دمشقيه، ص1-2 ــ گوناگون ج2 ص 27 ــ انديشههاي کلامي، فقهي و سياسي آيت الله محسني، جوادي غزونوي، ص13 تا 19.
[2] نهضتهاي اسلامي بازيگران جديد نظام بين المللي، حميد پاشاپور، ص13
[3]اصول کافي، ج1، ص27
[4]- رشد فکري در جامعه ي اسلامي، سيد محمد حسيني شيرازي، ترجمه: نورالدين شاهرودي، ص6-9
[5]کافي، ج3، ص380
[6]سوره جاثيه، آيه24
-[7]تقريب بر مذاهب از نظر تا عمل مؤلف شيخ آصف محسني، نشر اديان، ص22-19
[8]- کافي، ج3، ص380
- [9]تقريب مذاهب از نظر تا عمل شيخ آصف محسني، ص19و22
-[10]مؤمنون/ 2-1
-[11]تقريب مذاهب از نظر تا عمل، محمد آصف محسني، ص24
[12]اتحاد اسلامي در آثار شهيد مطهري بکوشش سيد حميد جاويد موسوي، ص4-63
[13]آل عمران، 19
[14]بقره، آيه 253
[15]بقره، 285
-[16]حجر/9
-[17]تقريب مذاهب از نظر تا عمل، ص72
[18]- همان ص 73
[19]- تقريب مذاهب از نظر تا عمل، محمد آصف، معني: نشر اديان ص 108-107
-[20]همان، ص 109- 108
[21]جامع الصغير، ج2، ص155
[22]- انعام، آيه 108
نویسنده: گل حسین کمالی

سیف الدین سلیمي